احساس می‌کنم زندگیم دارد با سرعت به سمت مینیمال شدن هر چه بیشتر فرار می‌کند.
همه چیز کوتاه شده, یا باید باشد, ترجیحن خلاصه باشد. مختصر, مفید.
فیلم دیدن , کتاب خواندن به نظر میرسد زمان کشدااار می‌خواهد. حوصله کشدااار تر. فراغ بال بود ؟ همان .
سریال چهل دقیقه‌ای دیگر هرگز. همین 20 دقیقه‌ای‌ها هم گاهی طولانی‌اند.
هر متنی, هر جایی هم که باشد, کوتاه باشد لطفن. متنهای طولانی هِی می‌پیچند توی  هم, هِی می‌پیچند توی هم. آخرش هم ول می‌شوند به زمان بهتر لابد.
ایمیلها ترجیحن تبدیل به وال فیس بوک شده‌اند, تلفن به واتزآپ, حتی کامنت به لایک.
وبلاگ ؟ توییتر هست دیگر. چه کاری ست ؟
کم کم لابد تبدیل می‌شوم به  آدمهای انیمیشن وال-ئی. گیرم نه به آن پت و پهنی. شاید به همان تنبلی. به همان بیمزگی در سرعت. مینیمال کردن همه چیز برای هیچ کاری نکردن. تازگیها بالمم که فراغ باشد, همین است. همین روزها خودم را معرفی میکنم: فرنایس .هستم، یکی از مردمان سرزمین وال-ئی. از ساکنان ِقدیمی ِروزهای کشدار  ِ غیرمینیمال